الو الو
روزی که رفتیم سفره خونه خاله ی بابا شما حسابی نانای کردی و دیگه دو دستی نانای میکردی. کم کم پاهاتم تکون میدادی و خلاصه رقاصی شده بودی برای خودت. اما یهویی رقصو گذاشتی کنار. به جاش کار جدیدی یاد گرفتی و کنترل تلویزیون،گوشی،یا حتی دست خالیتو میگیری دم گوشت و یه چیزی شبیه الو میگی. گاهی تا با یکی تلفنی صحبت نکنی کوتاه نمیای و دست از الو گفتن برنمیداری. گاهی انقدر پشت هم حرف میزنی که کسی که اونور خطه ذوق زده میشه. البته کارکرد اصلی کنترل ها رو بلدی و اونا رو جلوی تی وی میگیری. حتی کنترل کولر رو بعد از دو روز تشخیص دادی و اونو جلوی کولر میگیری. توی دالی بازی هم پیشرفت کردی. هر چیزی که دم دستت باشه مثل بالش، لباس ...
نویسنده :
مامان
15:33